جدول جو
جدول جو

معنی شبگیر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

شبگیر کردن
((~. کَ دَ))
آخر شب از جایی به جایی رفتن
تصویری از شبگیر کردن
تصویر شبگیر کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبگیرکردن
تصویر شبگیرکردن
آخر شب از جایی به جایی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
داشتن شغل و پیشه آبگیری، ظرفها و حوض و آب انبار را پر آب کردن، لحیم کردن ظرفهای فلزی با قلعی یا بستن سوراخهای آن با موم مذاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبذیر کردن
تصویر تبذیر کردن
ولخرجی کردن، اسراف کردن، گزاف خرج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگیر کردن
تصویر درگیر کردن
Engage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
มีส่วนร่วม
دیکشنری فارسی به تایلندی
संलग्न करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خبیر کردن
تصویر خبیر کردن
آشنا کردن، اطلاع دادن، بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تشجیع کردن برانگیختن: می خواهی مرا شیر کنی که از روی چوب (جوی) بپرم ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر کردن
تصویر شیر کردن
کسی را دل و جرئت دادن و او را به کاری برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
بمانعی تصادف کردن و از سیرو حرکت باز ایستادن: پایش لای زنجیر گیر کرد، دچار مشکلی شدن بمخمصه ای گرفتار شدن، عاشق شدن دلباخته گردیدن، یا گیر کردن سگ. سخت پارس کردن سگ. گیر گیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار